گنج نامه مقصود
گنج نامه مقصود

گنج نامه مقصود

یا علی

من منتظر نشسته ام اما نیامدی
تنهاترین مسافر دنیا! نیامدی
 
انبان به دوش هر شبه‌ی کوچه‌های شهر
دیگر چرا به دیدن ماها نیامدی
 
اصلا قرار بود که بابای من شوی
این چندمین شب است که بابا نیامدی
 
من روی دوش تو چقدر تاب خورده ام
رفتم زشانه‌های تو بالا... نیامدی
 
بی دست‌های گرم تو بدخواب می‌شوم
کابوس دیده ام همه شبها نیامدی
 
دیدم شکسته است ستون‌های آسمان
مسجد ، نماز صبح ، خدایا! … نیامدی
 
رفتی به سجده ، بارقه‌ی تیغ و … بعد ازآن
محراب غرق خون شد و بالا نیامدی
 
کابوس بود … من بخدا باورم نشد!
حتما دلیل داشت که اینجا نیامدی
 
شب تا به صبح، خیره به در … منتظر شدم
چشمم به در سفید شد اما نیامدی
 
خاکم به سر، خدا نکند، خواب من مگر-
تعبیر می‌شود که تو بابا نیامدی
 
از اشک‌های گوشه‌ی چشمان مادرم
پی برده ام به حادثه ای تا نیامدی
 
آری درست بود… گمانم درست بود
ای وای از این مصیبت عظمی … نیامدی
 
هادی ملک پور
نظرات 1 + ارسال نظر
نادم یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:44 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

سخـــــــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم

کــ ــه دیــدم مترسکـــــ

بـه کــلاغ میــ ــگویــد:

هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن

فقـــط تنهــام نــذار!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد