گنج نامه مقصود
گنج نامه مقصود

گنج نامه مقصود

به بهانه روز پدر

نمی دانم اگر بودی امشب برایت چه می کردم ، می دانم آدمیزاد قدر نعمت های زندگیش را در نبود آن ها درک می کند ، یادم رفته که چند سال است که دیگر نیستی ، نمی دانم 8 سال شاید هم بیشتر، دل بزرگت دیگر طاقت ماندن روی زمین را نداشت ، زمین دیگر جای تو نبود ، نمی توانستی این جا دوام بیاوری ... رفتی به همین سادگی و ما ماندیم و یک حسرت ، نبودنت را هر سال بیشتر از سال  قبل حس می کنم ، نیاز به یک تکیه گاه را روز به روز بیشتر می فهمم ...لحظاتی که برایم از زندگی می گفتی در ذهنم حک شده است ، زمانی که از ایمان می گفتی را  یادم نمی رود، همان لحظه ها بود که اشک در چشمانم حلقه زده بود، مثل  این که می دانستم که خیلی زود ما را ترک می کنی ، همیشه سعی کردی مرا محکم بار بیاوری ، مثل این که می دانستی چه لحظاتی را بدون تو باید تحمل کنم ، خیلی تلاش کردم که به آنچه که برایم آرزو داشتی برسم ، نمی دانم تا چه حد توانستم اما فقط امیدوارم که از من راضی باشی...همین  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد