امشب این تصنیف از همایون رو بارها گوش کردم ، حقیقتا که بعضی تصنیف ها با روح و روان آدم بازی می کنه :
تو و ناز و فتنهگری، من و افغان سحری
تو و چو گل دلآزاریها، من و چو مرغ شب زاریها
چند از من بیخبری
ز دو عالم تو را خواهم، تو را خواهم، ببین اشکم، ببین آهم
نکند تا کی در آن دل آه زارم اثری
غم دل نسرایم پیش کسی، نزنم نفسی با همنفسی
که ندارم جز تو کسی
نه دلم را سرانجامی، نه آرامی، نه کامی از دلآرامی